داستان انقلاب

فكر میكنم دلیل طرح پرسش داشتن یا نداشتن ادبیات انقلاب اسلامی بیشتر وجه سیاسی داشته باشد تا هنری و ادبی؛ یعنی شاید سالهای قبل از انقلاب چنین سوالی را نمیپرسیدیم یا ممكن است در خیلی از كشورها و فرهنگهای دیگر چنین سوالی مطرح نشود. اینكه میگوییم «داستان انقلاب»، قطعا برای این است كه انقلابی شده و گرایشهای انقلابی در جامعه به وجود آمده و احتمالا نهادهایی از این داستانها حمایت كردهاند. فارغ از این تقسیمبندیها داستان اول باید داستان باشد تا بتوانیم آن را تقسیمبندی كنیم كه سیاسی، انقلابی، ر
زهرا زواریان
فكر میكنم دلیل طرح پرسش داشتن یا نداشتن ادبیات انقلاب اسلامی بیشتر وجه سیاسی داشته باشد تا هنری و ادبی؛ یعنی شاید سالهای قبل از انقلاب چنین سوالی را نمیپرسیدیم یا ممكن است در خیلی از كشورها و فرهنگهای دیگر چنین سوالی مطرح نشود. اینكه میگوییم «داستان انقلاب»، قطعا برای این است كه انقلابی شده و گرایشهای انقلابی در جامعه به وجود آمده و احتمالا نهادهایی از این داستانها حمایت كردهاند. فارغ از این تقسیمبندیها داستان اول باید داستان باشد تا بتوانیم آن را تقسیمبندی كنیم كه سیاسی، انقلابی، روانشناسانه، اقلیمی یا هر چیز دیگری باشد و این كار منتقدهاست، نه داستاننویسها. مشكلی كه ما طی این سالها داریم این است كه به كارهای سفارشی روی آوردهایم و نویسندگان را تقسیمبندی كردهایم و ژانری را خواستیم به وجود بیاوریم كه عدهای بیایند داستان انقلاب بنویسند با منظر خاصی كه احتمالا نهادهایی میپسندند. این به نظرم انحراف از ادبیات محض است؛ ادبیاتی كه به ذات انسان مربوط میشود و نباید با برخی بایدها و نبایدهایی كه به آن تحمیل میشود، تقید داشته باشد. از این منظر من به عنوان نویسنده وقتی رمان یا داستانی را مینویسم نباید از پیش برای خودم تعریف كنم كه میخواهم یك داستان انقلابی بنویسم، ولی منتقدان میتوانند رمانها و داستانها را بخوانند و تقسیم كنند به انواع داستان و رمانی که وجود دارد.
دقیقا مشكل همینجاست كه وقتی میگوییم داستان انقلاب، باید داستان ضدانقلاب هم داشته باشیم. ما قبلها در مجله ادبیات داستانی هم این مشكل را داشتیم؛ داستانی موضوعش جنگ بود و چاپ میكردیم اما بعدا كلی حاشیه درست میشد كه این ضدجنگ است. در مورد داستان دینی هم این مشكل را داریم. یك داستانی را میگوییم دینی، ولی ممكن است محتوای آن ضددینی هم تلقی بشود. به نظرم این تقسیمبندی ممكن است مشكلات خودش را داشته باشد. مثلا كار آقای رئیسی «قطار 57» وقتی چاپ شد یكسری مسائل و حاشیهها ایجاد كرد. خود آقای رئیسی بچه انقلاب بود و تجربههای انقلابی داشت و رمان «قطار 57» درباره انقلاب بود. اما چیزهایی در موردش گفتند؛ اینكه داستان ضدانقلابی است و انقلاب را زیر سوال برده است. فكر میكنم داستان آنقدر بزرگتر و گستردهتر و در واقع به ذات ادبیات نزدیكتر است كه بهتر است این عناوین را به آن بار نكنیم.
اتفاقاتی كه طی سالهای بعد از انقلاب افتاده و كارها را به سفارشی شدن نزدیك كرده و متاسفانه نویسندگان را به دو دسته تقسیم كرده است؛ یك عده انقلابی و طرفدار جنگ و دفاع مقدس و یك عده برعكس. زمان میگذرد و ما قرار نیست در این زمان متوقف شویم، قرار است 20 سال، 50 سال، 100 سال دیگر در مورد این دوره ادبی صحبت كنیم. آن زمان ممكن است از این نگاه سیاسی دور شویم، خیلی از حاشیههای امروز فراموش شود و اهمیتی نداشته باشد.
گرچه همانطور كه تعریف داستان انقلاب را مقداری زیر سوال بردم ولی نمیشود این واقعیت را كه انقلاب مثلا در رشد زنان تاثیر شگفتانگیزی داشت را نادیده گرفت. این تاثیر نهتنها در حوزه ادبیات بلكه در تمامی حوزهها بوده است. یكی از بركات انقلاب این بود كه زنها را در حوزههای علمی و ادبی و دیگرحوزهها رشد داد و باعث شكوفایی استعداد زنان شد. در حوزه داستاننویسی كه به هر حال خیلی اتفاق جدیتری بود من تحقیقی در مورد داستانهای كوتاه جنگ كه خانمها نوشتهاند انجام دادهام. حوزه این ارزیابی و بررسی هم از آغاز جنگ یعنی سال 59 شروع میشود و تا سال 96 ادامه دارد. حدود 230 داستان را از مطبوعات و مجموعهداستانها جمعآوری كردم. پرسش مهم برایم این بود كه آیا ما سبك زنانهای را توانستهایم در داستان جنگ به وجود بیاوریم و آیا هویت جنسی و جنسیت زنان در این داستانها ظهور و بروز داشته یا نه. برای خودم هم تحقیق جذابی بود و به رهیافتهایی رسیدم.
اگر بخواهیم در دو دوره؛ یكی جنگ - كه تا سال 67 بود - و دیگری بعد از جنگ این مساله را بررسی كنیم، تعداد داستانهایی كه خانمها در مورد جنگ نوشتهاند كمتر است. ولی به لحاظ كیفی شرایط متفاوت است و داستانهای دوره جنگ از لحاظ ساختاری، ساختارهای قوی نداشتند ولی به لحاظ حس و حال جنگ، حس و حال قوی و تر و تازهای داشتند. داستانهای بعد از جنگ بهخصوص داستانهایی كه در دهه 80 و آغاز دهه 90 نوشته شدهاند به لحاظ ساختاری قویتر بوده و میتوان آنها را به عنوان داستان و ادبیات مورد مطالعه قرار داد. خیلی از مؤلفههایی در این داستانها پیدا كردم، به نظر شگفتانگیز هستند. من پنج رویكرد به این داستانها داشتم یكی بحث هستیشناسانه داستانهاست یعنی چگونگی نگاه زنان نویسنده به لحاظ وجودی و هستیشناسانه به موضوع جنگ. رویكرد دوم از منظر روانشناسانه و روان زنانه، یعنی چقدر زنان داستاننویس توانستند در این داستانها خودشان را ظهور و بروز بدهند. رویكرد سوم فرهنگی و هژمونی است به این معنی كه حضور فرهنگ و هژمونیهای حاكم بر جامعه چطور در داستانها بروز پیدا كرده است و رویكرد چهارم بحث زبان و ساختار داستانی كه از این منظر هم داستانها را نگاه كردم. رویكرد آخر هم بحث بیولوژیك، جسمانیت و بدن زن است كه در آثار جنگ چه جلوه و چه ظهور و بروزی داشته.
پرسش مهم من این بود كه جنسیت و هویت جنسی چقدر در این آثار دخالت داشته است. جنگ پدیده خشن و بیرحمی است و زنان با توجه به شاكله وجودیشان - كه نوعی لطافت و ظرافت در نگاه، زندگی و آسیبپذیری جسمانیشان دارند - این را چگونه دیدند و چطور روایت كردند. در بحث زبانی، خشنترین روایتی كه یك داستان كوتاه مطرح میكند به قدری دارای لطافت زبانی، ظرافت و به نوعی شاعرانه نگاه كردن به موضوع جنگ است كه واقعا برخی اوقات شگفتانگیز است. من مثالی بزنم؛ «داستانی در یكی از شهرهای مرزی میگذرد، اینها آمدند و زنی را اسیر كردند.
مدتی او را نگهداشته و بعد آزاد كردهاند. صحنهای است كه مرد میخواهد زن را بكشد به خاطر اینكه دوست نداشته و دوست ندارد كه زنش به اسارت دشمن رفته باشد. این فضای تراژیك از زبان زن روایت میشود. لحظهای كه مرد تفنگش را به سمت زن گرفته و با اینكه خیلی او را دوست دارد ولی فكر میكند این دوستداشتن باید منجر به مرگ زنی بشود كه چنین اتفاقی برایش افتاده است.» شما وقتی این داستان را میخوانید واقعا شگفتزده میشوید. نوعی زنانگی را در توصیف این فضای تراژیك چه به لحاظ زبان و چه به لحاظ توصیف میبینید. بنابراین میشود گفت كه در كل آثاری كه من مطالعه كردم؛ زبان هویت جنسی پیدا میكند. یعنی شما لحن زنانگی را در توصیف مشاهده میكنید و نوعی تفاوت با روایتهای مردانه را در این داستانها میبینید. بحث جسمانیت هم در این داستانها خیلی تاثیرگذار است. من در مقالهای تعبیر كردم به ایدئولوژی زن بودن. در این داستانها شما احساس میكنید به نحوی ایدئولوژی برای زن به وجود میآید. یعنی باید و نبایدهایی كه جسم زن و ویژگیهای بیولوژیك زن آن را تحمیل كرده است.
در بحث آسیبشناسی حوزه ادبیات جنگ و انقلاب همچنان معتقدم كه نهادهای پشتیبان تا جایی كه امكان دارد باید عقب بكشند و اجازه دهند نویسندهها خودجوش عمل كنند. سالهاست كه دارم میگویم و بسیار به آن معتقدم. نكته دوم اینكه تقسیمبندی نكنیم. زنان داستاننویس این سالها خیلی فعال شدهاند و كتابهای زیادی نوشتهاند ولی همچنان این تقسیمبندی وجود دارد که مثلا زنان داستاننویس انقلابی و زنان داستاننویسی كه خیلی انقلابی نیستند. به نظرم این تقسیمبندیها خیلی درست نیست. فرض كنید نویسندهای حجابش، حجاب مورد تائید سیستم و نظام نباشد ولی بنشیند یك داستان و رمان خوب بنویسد و بتوانیم به لحاظ متن تائیدش كنیم. با این دیدگاه كه مؤلف مرده است و با نگاهی كه امروزه مؤلف خیلی مورد توجه نیست و بیشتر به متن توجه میكنند. امکان این کارها هست و میتوانیم اجازه بدهیم كه فعالتر بشود. در حوزه داستاننویسی زنان در این سالها خانمها رشد زیادی داشتند ولی همچنان دارند واگویههای درونیشان را به صورت داستان منتشر میكنند. فكر میكنم لازم است كه زنان داستاننویس پلههای بالاتری را قدم بگذارند و نگاهشان، نگاه فراجنسیتی بشود و خودآگاهی كه در آنها اتفاق افتاده به مراحل بالاتر و هستیشناسانه نزدیكتر شود.
اگر لین الزامات را در نظر بگیریم کارهای خوبی تولید میشود و كار خوب مرزها را درمینوردد و مسیر خودش را باز میكند، اگرچه ممكن است زمان ببرد. پاییز سال گذشته در همایشی که در ترکیه برگزار شده بود شرکت کردم. آنجا راجع به آثار داستانی زنان نویسنده صحبت میشد و خیلی شگفتزده شدم كه چطور آثاری كه اصلا حمایتهای دولتی هم نداشتند، راه پیدا كرده بودند و توسط ادبدوستان ترك خوانده شده و مطرح بودند و تشویق میشدند. حتی از این آثار الگوبرداری میشد. به نظرم هنر در ذات خودش اگر درست پیاده بشود و اگر من به عنوان نویسنده كار خوبی بنویسم، میتوانم امیدوار باشم كه مسیر خودش را باز میكند. گرچه مسئولان هم باید تلاش خودشان را بكنند ولی هرچقدر این پدیده مردمیتر باشد، اتفاقهای بهتری خواهد افتاد.
نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، موارد مغایر با آموزههای دین مبین اسلام باشد منتشر نخواهد شد.