پرواز 655، برگ برنده ای که هیچ وقت رو نشد
دستان کودکی، عروسک مرگ را در میان بازوان بی جانش میان آب بغل کرده بود. تکه های سرگردان بدن نوجوانی بر آب که رویای دور و دراز خود را به دنیای مرگ پیوند می داد. در روز 12 تیر ماه 1367 با شلیک دو موشک ناو یواساس وینسنس متعلق به نیروی دریایی آمریکا به هواپیمای مسافربری پرواز شماره ۶۵۵ ایران ایر بر فراز خلیج فارس عشق، دوستی، محبت، امید 290 مسافر را به آغوش مرگ فرو برد. سید حسین هاشمی؛ عکاس خبرنگار روزنامه کیهان، اولین عکاسی است که خود را به محل حادثه رساند و تنها عکاسی است که عکس های روی آب را به نام خود ثبت کرده است، با وی گفتگویی کرده ایم که از نظر می گذرانید:
از خودتان بگویید؟
متولد اول فروردین ماه ۱۳۳۵ هستم. عکاسی را به صورت آماتور در عکاسخانه ها یاد گرفتم و تحصیلات کلاسیک عکاسی را نگذراندم. در تعطیلی فصل تابستان در عکاسخانه ها به حرفه عکاسی مشغول شدم؛ به یاد دارم اولین عکاسخانه ای که شروع به کار کردم،"عکاسی رئوفی" در میدان بریانک بود. بعد از مدتی به خیابان امیریه عکاسی معروف "فتو شهلا" و عکاسی "فرانس" مشغول به کار شدم. در سال های ۵۵ و۵۶ بود که با انجمن سینمای جوان آشنا شدم و به صورت حرفه ای عکاسی را ادامه دادم و خوشبختانه در همان سال ها عکسهای خوبی برای رتبه بندی و امتیاز گرفتم.
اولین پروژه ای که کار کردید، چه بود؟
آن زمان عکاسی نگاتیو و اسلاید بود چون عکاس آزاد محسوب می شدم؛ بیشتر به صورت اسلاید کار کردم. به عنوان اولین پروژه اسلایدی ام "گود عربا و گود باغچالی" در میدان اعدام بود و به نظرم آن زمان پروژه عکسایی خوبی محسوب می شد. بنابراین عکاسی اسلایدی نیمه حرفه ای را در منطقه گود باغچالی شروع کردم، چون بچه آن منطقه بودم. بعد از این که در عکاسی حرفه ای تر شدم، اسلایدهای منطقه گود باغچالی را مرکز پژوهش های آموزش و پرورش خیابان ایرانشهر و اداره اسناد و مدارک وزارت ارشاد خریداری کردند.
از دوران انقلاب عکس دارید؟
عکاسی را برای دل خودم به صورت آزاد انجام می دادم تا به بحبوهه دوران انقلاب رسیدیم، از آن دوران عکس های کمی گرفتم، جرات نمی کردم عکس های زیادی بگیرم چون دوربین ها را می شکستند و به خاطر بضاعت مالی که داشتیم به سختی می توانستیم دوربین دیگری جایگزین کنیم. اما از جریان های حادثه دانشگاه در روز ۱۳ آبان، دو سه حلقه عکاسی کردم و با پیروزی انقلاب به استخدام سپاه در آمدم.
چگونه به سپاه رفتید؟
اوایل سال ۵۸ توسط یکی از دوستانم به سپاه معرفی شدم و در آنجا به عکاسی مشغول شدم و تا اواسط ۵۹ با سپاه همکاری کردم و با چند نفر از دوستانم از سپاه استعفا دادیم. در همان زمان از روزنامه کیهان برایم دعوت نامه فرستاده شد و به استخدام روزنامه کیهان درآمدم البته قبل از اینکه با کیهان همکاری کنم، برای جهاد سازندگی و روزنامه اطلاعات عکاسی کردم و از طرف روزنامه اطلاعات سفری به جبهه رفتم. تا اینکه کار اسلایدی پشت جلد و روی جلد مجله زن روز من پیشنهاد داده شد و بعد از این پروژه به صورت دائمی با روزنامه کیهان همکاری کردم چون همسرم در کیهان کار می کرد این پیشنهاد را قبول کردم. در روزنامه کیهان بیشتر گزارش های عکاسی شهرستان را انجام می دادم.
از روز وقوع حادثه اصابت دو موشک هدایت شونده ریم -۶۶ از ناو وینسنس آمریکا به هواپیمای مسافربری پرواز شماره ۶۵۵ ایران ایر بگویید؟
روز ۱۲ تیرماه سال ۱۳۶۷ برایم تداعی کننده اتفاقات تلخ و جانکاهی بود. ساعت 10:45 دقیقه صبح خبر به تحریریه روزنامه کیهان رسید. هواپیمای مسافربری در آبهای خلیج فارس بین قشم و جزیره هنگام سقوط کرده و علت آن مشخص نبود؛ تا این که پیگیری ها آغاز شد؛ هواپیمای مسافربری پرواز ۶۵۵ به همراه ۲۷۵ مسافر (با ملیتهای ایرانی، اماراتی، یوگسلاوی، پاکستانی، هندی و ایتالیایی) و ۱۶ خدمه پرواز که در مجموع بیش از ۲۹۰ نفر میشدند؛ در ساعت ۱۰ صبح به مقصد دبی، امارات متحده عربی توسط ناو آمریکایی با شلیک دو موشک منفجر شده بود و در آبهای خلیج فارس سقوط سرنگون شده است. ظاهراً حادثه ساعت ۱۰:۲۵ اتفاق افتاده بود؛ بلافاصله آقای سعید پرتوی که سردبیر عکاسی روزنامه کیهان بود، منو صدا کرد و گفت وسایلت را جمع کن باید راهی بندرعباس شوی. کیف دوربین و وسایلم را سریع جمع کردم و در فرودگاه به اتفاق سه نفر از دفتر نخست وزیری وقت، با یک هواپیمای اختصاصی به بندرعباس پرواز کردیم. تقریباً نزدیک ساعت 3 بود که به بندرعباس رسیدیم.
شما اولین عکاسی بودید که به بندرعباس رسیدید؟
اولین عکاسی بودم که به بندرعباس رسیدم بعد از آن تا شب بسیاری از عکاسان دور و نزدیک به محل حادثه آمدند و از این حادثه تلخ را عکاسی کردند.
شما در بدو ورود کجا رفتید؟
زمانی که به بندرعباس رسیدم به اتفاق نماینده نخست وزیری وقت سریع به دفتر دریادار نیروی دریای در بندرعباس رفتیم. یک هاور کرافت در اختیار ما گذاشتند تا با آن روی آب برویم. هاورکرافت مثل یک نفربر عمل می کند و روی آب قابل مشاهده نبود؛ این برای من که عکاس بودم، نتیجه ای در بر نداشت. خیلی زود از روی آب برگشتیم؛ مستقیم به سردخانه رفتم و از جنازه های حادثه در سردخانه عکاسی کردم؛ جناز سالمی وجود نداشت. مادری که کودک خردسالش در بغلش جای گرفته بود؛ جنازه بی سر و صورت، بدن های تکه تکه شده، نیم تنه ای بدون پا و بدن های متلاشی باد کرده؛ همه با مشما کاور شده بودن؛ گرمای بندرعباس در تیرماه بی داد می کرد و به اذعان محلی ها آب 51 درجه حرارت داشت. بسیاری از مسافران در همان بالا در اثر انفجار پودر شده بودند و بقایای باقیمانده آنها از 14 هزار پا به دریا افتاده بود.
پس صحنه های عکاسی روی آب را چگونه گرفتید؟
عکس هایی که از سردخانه گرفته بودم، برایم راضی کننده نبود. صبح اول وقت از گروه جدا شدم و به جزیره قشم رفتم. با دوستان سپاه در جزیره قشم ارتباط گرفتم و آنها قایقی در اختیارم گذاشتند و به جزیره هنگام رفتیم و در جزیره با جنازه مسافران روی آب تازه روبرو شدم و عکس های دردناک و فجیعی از آن حادثه گرفتم و زمانی که سوژه عکاسی نداشتم به دوستان هلال احمر در انتقال اجساد و بقایای جنازه ها کمک می کردم.
از صحنه هایی که عکس گرفتید، بگویید.
جزیره هنگام صحنه های بسیار اسفناکی دیدم. جنازه ای فقط از کمر به بالایش باقی مانده بود. جنازه ای که استخوانهای پایش باقی مانده بود که حاکی موج انفجار و یا خورده شدن توسط کوسه ماهی های خلیج فارس بود. باید به خودم مسلط می شدم چون برای عکاسی رفته بودم. این صحنه های دلخراش شاید در لحظه انسان را تابع عواطف و احساسات کند اما وظیفه اول من عکاسی از واقعه بود، لحظاتی در عکاسی اگر فرصت میشد و سوژه نبود، دوربین را به کناری میگذاشتم و به دوستان هلال احمر کمک می کردم. جنازه ای را دوستان از آب گرفتند، به قدری باد کرده بود، نمی توانستند ۵ الی ۶ نفری آن را از آب خارج کنند؛ از طرف اداره بهداشت جزیره هنگام ظاهراً یک آمپول به جنازه ها تزریق می کردند و بعد آن ها را از آب خارج میکردند، صحنهها برایم بسیار دردناک بود.
چرا عکاسان دیگر از صحنه های روی آب عکسی ندارند؟
به خاطر رقابت عکاسی با عکاسان دیگر، مخصوصا خبرگزاری ایرنا تنها به قشم رفته بودم و به خاطر همین هیچ عکاسی از صحنه روی آب و ساحل عکسی ندارد و درحقیقت هیچ کجا عکس های روی آب از جنازه های هواپیما مسافربری 655 ایران ایر ندارد اما همان عکس ها هم به دست فراموشی سپرده شد.
در نهایت چگونه عکس ها را ارسال کردید؟
عکاسی از صحنه های واقعه هواپیما از جزیره هنگام تمام شد و حالا مشکل ارسال نگاتیو ها را به تهران داشتم. آن زمان دوربین های دیجیتال نبود بلکه نگاتیو و باید در تاریکخانه ظاهر می شدند. باید نگاتیوها را به مرکز میفرستادم و با اتوبوس و هواپیمایی به تهران ارسال و چاپ می شد. دل تو دلم نبود تا کیفیت عکسها را ببینم چون نگاتیوها قبل از چاپ قابل رویت نبودند. بالاخره به بندر عباس آمدم و توسط نمایندگی روزنامه ای در بندرعباس نگاتیوها را به تهران ارسال کردم. در روزهای بعد با رجوع به روزنامه، دیدم تنها عکس های سردخانه کار شده بود؛ عکس هایی روی آب هیچ کدام کار نشده بود علتش را مسئول عکاسی پرسیدم؛ گفتند عکس ها به قدری فجیع و وحشتناک است که در روحیه مردم اثر منفی میگذارد و نگاتیو عکس های روی آب در آرشیو محرمانه کیهان به فراموشی سپرده شد و بعدا متوجه شدم نگاتیو ها هم موجود نیست و تنها عکس های چاپ شده باقی بود.
تنها در اینترنت عکسهای سردخانه وجود دارد، بعد از این سال چرا عکسهای روی آب هنوز مسکوت مانده!
به نظرم بعد از 33 سال باید با عکس های روی آب گوشه ای از واقعه تلخ جنایت آمریکا را به دنیا نشان می دادیم. شبکه تلویزیونی پرس تیوی در مصاحبهای با بنده، عکس های صحنه های دلخراش روی آب را نشان داد، شاید سیاست های خبری روزنامه کیهان در آن زمان ایجاب می کرد تا عکس ها کار نشود ولی جای بسی تعجب است که این حادثه بزرگ مغفول ماند و ایران مانور خبری درستی از این اتفاق به جهان مخابره نکرد. صرف نظر از شلیک موشک عمدا یا اشتباه به هواپیما، باید عکس های روی آب را به جهانیان نشان دهیم تا دنیا بداند آمریکا در جنگ ایران و عراق با سیاست های خصمانه اش به غیر نظامی ها هم رحم نکرد.
عمق فاجعه را از نگاه یک عکاس بررسی کنید؟
کارشناس، طراح و برنامه ریز مسائل سیاسی نیستم اما می دانم آنها مسافران بیگناهی بودند که هیچ لباس نظامی به تن نداشتند؛ یک رزمنده در هیبت نظامی، سپاهی، بسیجی و... کاملا آشکار به جبهه قدم می گذارد و هدفی جز مبارزه مسلحانه با دشمن غاصب ندارد اما ۲۹۰ مسافر که 66 کودک بی گناه، ۵۲ زن، ۱۷۲ مرد بی دفاع، آمریکا با چه مجوز و چه توجیه ای این آدم ها را به کام مرگ فرو برد. چرا ایران بر روی این موضوع مانور خبری درستی نداد! این حادثه برگ برنده ای برای نشان دادن جنایت های آمریکا در زمانی بود که هیاهوی بزرگ تبلیغاتی علیه ایران در جهان روز به روز افزایش می یافت.
آیا بعد از 33 سال وقت آن نرسیده که نمایشگاهی از عکس های روی آب برگزار کنیم.
بارها به انجمن عکاسان دفاع مقدس این پیشنهاد را داده ام و عنوان کردم هر سال به جای اینکه در یک حرکت نمادین خانواده حادثه هواپیمای مسافربری را با هزینه گزاف روی آب های خلیج فارس ببرید و به رسم یادبود به یک گلباران اکتفا کنید! نمایشگاه بین المللی از عکس های روی آب برگزار کنید و بگذارید دنیا بداند و ببیند تا چه بر سر ما آمده است! هرچند فیلمها و نگاتیو آن حادثه در آرشیو روزنامه کیهان ناپدید شد اما عکس های چاپ شده آن هنوز باقی است.
فرق عکاسی حوادث با یک حادثه دیگر را ارزیابی کنید.
طبیعی است هنرمندان از روحیه لطیفی برخوردار هستند و عکاسی هم جزو مشاغل هنری است. توصیه ام به عکاسان این است که تحت تاثیر احساسات و عواطف خود قرار نگیرند. در چنین صحنه های دلخراشی چون حادثه هواپیمایی مسافربری کارشان را به نحو احسن انجام دهند؛ احساسات را برای دیگران بسپارند؛ من برای عکاسی خلق شده ام و توسط عکس هایم، احساساتم را بیان می کنم و مردم هم با دیدن این تصاویر با حادثه ارتباط احساسی و عاطفی برقرار می کنند.
حوادثی چون تصادف، سیل، زلزله و و بحران های دیگر بیشتر انگیزه خبررسانی آن پررنگ است و طبیعی است که عکاس خبری عکسهای صحنه حوادث را بگیرد. اگر عکاس، خبرنگار به اتفاق خود در صحنه حادثه داشت، تنها عکاسی می کند اما اگر اینگونه نبود، باید گزارشگر و عکاس واقعه باشد و یا اطلاعات اولیه و مختصات خبری واقعه را بتواند بازگو کند. اما در حادثه ای چون هواپیمای مسافربری 655 ایران ایر عکاس باید، کارش را بیشتر معطوف به عکاسی کند. درحقیقت در این نوع عکاسی هم باید عکاسی کند و هم به امنیت و سلامت خود بیاندیشد.
عکاسی جزو مشاغل زیان آور محسوب می شود!
عکاسی جزو مشاغل سخت و زیانآور نبود و در انجمنی عنوان کردم "آقایان توجه بفرمایید زمانی که یک عکاس در منطقه جنگی حضور پیدا می کند با شیرجه هواپیما جنگنده برای بمباران، رزمندگان با صدای هواپیما بر روی زمین می خوابند اما این عکاس است که می ایستد و عکس خود را ثبت می کند. بیان این موضوع باعث شد عکاسی جزو مشاغل سخت و زیانآور محسوب شود.
عکاسی در دوران جنگ چگونه بود؟
در دوران جنگهای خودمان و یا با وسیله نقلیهای که روزنامه در اختیارمان میگذاشت، به جبهه می رفتیم البته راننده در نمایندگی مینشست و ما خودمان با وسیله نقلیه ارتش یا هلال احمر خودمان را به منطقه می رساندیم؛ البته در عملیات ها شرکت نمی کردیم مگر آنکه عکاس سازمانی یا ارگانی باشیم. عکاس های خبرگزاری ها باید از ابتدای عملیات به صورت آماده باش به سر می بردند و با تثبیت منطقه عملیاتی از آنجا عکاسی می کردند. عکاس جوانی بود که در زمان جنگ سرباز بود و با شرکت درعملیات های مناطق جنگی؛ عکاسی می کرد.
در واقع شما در هیچ عملیاتی حضور نداشتید!
عکاس های روزنامه به عملیات ها فرستاده نمی شدند، فقط در عملیات "مسلم بن عقیل" در منطقه سومار و سر پل ذهاب بود که به ما اطلاع دادند از منطقه بعد از آزاد سازی آن می توانیم، عکاسی کنیم.
شما شمیایی هستید، در کجا شمیایی شدید؟
سال ۶۶ در سفری به منطقه کردستان عراق، شیمیایی شدم. بچه های قرارگاه رمضان که الان "سپاه قدس" نام دارد؛ محل قرارگاه فرمانده تیپ سوم عراق را شناسایی کرده بود و در نظر داشتند که آن را به گروگان بگیرند. بنابراین با عکاسان دیگر به منطقه کردستان رفتیم؛ ابتدا در جلسه به ما اعلام کردند، قصد ورود به داخل خاک عراق را دارند تا آن زمان، نه کارت شناسایی و نه لباس نظانی داشتیم و حتی در زمان اصابت بمب شمیایی، ماسک ضد شیمیایی و آمپول آتروپین برای تزریق هم نداشتیم و اگر ما در داخل عراق می گرفتند؛ مستقیم اعدام می کردند. البته با ورود به داخل خاک عراق، پلاک به ما دادند. بالاخره در همان جلسه بسیاری از عکاسان به عقب برگشتند.
چرا شما قبول کردید تا به داخل خاک عراق بروید؟
مسئول روابط عمومی قرارگاه رمضان از من پرسید تصمیمشما چیست؟ من گفتم؛ مشکلی نیست و از چیزی نمیترسم. به خاطر رقابت عکاسی که بین ما عکاسان روزنامه ها بود آنها پذیرفتند که هم مسیرم شویم. عکاسان روزنامه کیهان، اطلاعات، جمهوری اسلامی، قدس، رسالت به داخل خاک عراق رفتیم. البته وسایل و دوربین عکاسی و کیف های کوله پشتی مان را تحویل دادیم و قرار شد قاطرها آنها را حمل کنند و ما بدون هیچ وسیله ای باید وارد خاک عراق می شدیم. لباس های کردی به ما داده شد؛ جالبه بدانید دو نوع لباس کردی وجود دارد؛ بارزانی و طالبانی با شال های مخصوص؛ کردها توسط شالی که به کمر بسته می بستند، شناسایی می شدند و اگر در منطقه کردهای طالبانی، شال بارزانی بسته بودی به شما شلیک می کردند. لباس کردی با گره شال طالبانی بستیم چون پیشمرگهای آنها از ما حمایت می کردند. حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ کیلومتر به داخل عراق پیشروی کردیم و به منطقه ای به نام سر گلو و بر گلو رسیدیم و در نزدیکی سد دوکان عراق از رزمندگان پیشمرگ و برنامه های آنها عکاسی کردیم؛ به یاد دارم شیمیایی سردشت آن زمان رخ داده بود.
در منطقه ای که بودید شمیایی زدند؟
در آن منطقه عملیات لو رفته و باید برگشتیم. در پشت کوهی چادر زده و منتظر بودیم تا هلی کوپتر ما را از منطقه ببرد چون تا منطقه بر گلو که زندان میهنی جلال طالبانی بود با هلی کوپتر رفته بودیم و باقی مسیر را با قاطر و پیاده طی کرده بودیم. بنابراین شب آخری که در عراق بودیم همه در چادر خوابیده بودیم و من طبق عادت شبها دیر میخوابم از چادرم بیرون آمدم، صدای انفجارها شنیده می شد؛ مه سفید ای روی منطقه را فرا گرفته بود، یکی از رزمنده های پیش مرگ را صدا زدم و گفتم اینجا هوا صاف بود این چه مه ای است! یک مرتبه گفت؛ شیمیایی زدن. بنابراین پارچه هایی را خیس کردیم و روی بینی قرار دادیم و از کوه بالا رفتیم. یکی از بچههای روایت فتح، آقای رضا برجی با ما بود. رضا بیشتر شمیایی شد چون از وسط راه برگشت تا دستیارش، حمید را که در پایین کوه خوابیده بود، بیدار کند. تا صبح بالای کوه بودیم. کردستان عراق برف شدید و سرمای طاقت فرسا باریده بود، برای اینکه یخ نزنیم، تخته سنگ هایی را سه نفری با هم حمل می کردیم. صبح روز بعد جنازه های زیادی از رزمندگان را دیدیم که در اطراف و بالای کوه پراکنده شده بودند.
برای نجاتتان آمدن؟
از چشم هایمان به شدت آب می آمد. هلی کوپتر آمد و از منطقه خارج شدیم. اولین جایی که رفتیم، قرارگاه شهید نمکی بود. لباس هایمان را تعویض کردیم، پتو به دو رمان پیچیدن و در بانه چند روز بستری بودیم. دوباره به باختران رفتیم همه بیمارستانها پر از مجروحان جنگی بود. در آنجا در مقر سپاه هم چند روزی تحت درمان بودیم که با موشک باران تهران من طاقتم را از دست دادم و شبانه به تهران بازگشتم. موشکی در پشت خانه ما به زمین اصابت کرده بود؛ خانه ما پشت بیمارستان عیوض زاده بود و موج انفجار موشک تمام در و پنجرهها را داغون کرده بود و همسرم بچهها را به خانه پدری اش برده بود.
درحال حاضر عکاسی می کنید؟
سال ۹۰ از روزنامه کیهان که بازنشسته شدم، با وجود اینکه توسط مسئولین کیهان دعوت به کار شدم اما نپذیرفتم. در حال حاضر عکاس آزاد هستم و برای دل خودم از طبیعت و منظره عکاسی می کنم.