فقدان گردش نخبگانی بزرگترین چالش پیش رو
حجتالاسلاموالمسلمین سید ابومحمد مرتضوی سالهاست که در ارتباط با دانشجویان داخل و خارج از کشور درک صحیحی نسبت به موضوعات چالشی پیش روی انقلاب اسلامی از منظر این طیف از جامعه پیدا کرده است. نقش دانشجویان در پیش و پس از انقلاب اسلامی، تا همین امروز، مسالۀ قابل انکاری نیست، دانشجوی ایرانی همواره در تحولات اجتماعی ایران سهمی برای خود کنار گذاشته و از این منظر تفکری که تجارب خود را در دیالوگ با آنان استعلا داده است میتواند درکی عمیقتر از چالشهای پیش روی انقلاب اسلامی داشته باشد، آنچه در پی میآید حاصل گفتوگویی است در اینباره.
حجتالاسلاموالمسلمین سید ابومحمد مرتضوی سالهاست که در ارتباط با دانشجویان داخل و خارج از کشور درک صحیحی نسبت به موضوعات چالشی پیش روی انقلاب اسلامی از منظر این طیف از جامعه پیدا کرده است. نقش دانشجویان در پیش و پس از انقلاب اسلامی، تا همین امروز، مسالۀ قابل انکاری نیست، دانشجوی ایرانی همواره در تحولات اجتماعی ایران سهمی برای خود کنار گذاشته و از این منظر تفکری که تجارب خود را در دیالوگ با آنان استعلا داده است میتواند درکی عمیقتر از چالشهای پیش روی انقلاب اسلامی داشته باشد، آنچه در پی میآید حاصل گفتوگویی است در اینباره.
انقلاب اسلامی با مختصاتی که داشت، تعریف دیگری از زیستن در جهان امروز ارئه داد که بر مبنای بازگشت به تاریخ و سیرۀ پیامبران و ائمۀ معصوم(ع) بود. الان اگر بخواهیم از تهدیدها و فرصتهای دهه پنجم انقلاب صحبت کنیم، امری محال نیست و چه بسا ضروری باشد. چهار دهه از انقلاب اسلامی گذشته و ما با خیلی از مسائل و مشکلاتی که در این راه با آن مواجهه شدهایم آشنایی پیدا کردهایم. از طرفی خودمان را شناختهایم و میدانیم این انقلاب و زیستن در این سرزمین و این اتمسفر چه فرصتهایی را برای ما ایجاد کردهاست. برای مثال به لحاظ جغرافیایی ایران همیشه خط واصل ارتباط شرق و غرب بوده است. از طرف دیگر پتانسیل بالایی به لحاظ فرهنگی دارد. به دیگر سو واقفیم که در دنیایی که همه آنچه را که دارند عرضه میکنند، دیگر تولید علم یک مسئله نیست، بلکه عرضۀ علم مسئله است. با این مقدمه قبل از هر چیز بهتر است، از زبان شما بشنویم که عمده تهدیدها و فرصتهای ما در آستانۀ ورود به دهه پنجم انقلاب چیست؟
همان طوری که حضرتعالی هم اشاره کردید ما در یک مقطع و موقعیت شاید بالاتر از حساس قرار داریم، موقعیت ما یک موقعیت سرنوشتساز است و چنانچه بخواهیم از فرصتهایی که الان در دست ماست استفاده کنیم، میتوانیم انقلاب و کشور را از خیلی تهدیدها نجات بدهیم.
اما اگر از این فرصتها استفاده نکنیم و کار را به فردا و فرداها موکول کنیم و بگوییم که در آینده انشاءالله این کار را انجام میدهیم، فرصتها یکی پس از دیگری از دست میرود. و این اگر نگوییم که خیانت است، یک اجهاف و ظلم بزرگ در حق کشور و انقلاب است که باید پاسخش به آینده، تاریخ، به وجدان فعلی نسل امروز و نسل آینده داده شود. حالا شما ممکن است بفرمائید چه فرصتهایی. به نظر من فرصتهای ما در وهله اول و قبل از هر چیز سرمایههای انسانی ما است. سرمایههای انسانی ما سرمایههای قابل توجهی است. نمیخواهم بگویم کشورهای دیگر دستشان از این سرمایه خالی است. آنها هم همین سرمایهها را دارند اما سرمایۀ انسانی ایران و کشور ما و انقلاب ما، از هر لحاظ منحصر به فرد است، مشکل اینجاست که این سرمایۀ انسانی منحصر بهفرد با جان و دل آمادۀ خدمت به کشور و اعتلای انقلاب اسلامی است؛ اما سیستمهای اجرایی در بهرهگیری از این سرمایهها ناتوان هستند و یا لااقل آن ظرفیت لازم را ندارند. این سرمایههای انسانی که در همهجای دنیا پراکندهاند و قسمت اعظم آن در خود ایران است به حدی عظیم است که همۀ دنیا را به شگفتی واداشته است. ما دو برابر متوسط اتحادیه اروپایی مهندس داریم و تنها جمعیت بخشی از نخبگان ما که در خارج از کشور هستند، به اندازۀ جمعیت یک کشور اروپایی است.
نخبگانی که خیلیاز آنها در صدر شرکتهای بزرگ تولید فناوری در جهان هستند. در وهلههای بعدی اگر بخواهیم به فرصتها اشاره داشته باشیم، به زمینههای اقتصادیمان میرسیم. همان طور که گفتید ایران کشوری با سابقۀ تمدنی چندین هزار ساله است و به لحاظ ژئوپلیتیکی و جغرافیایی حدفاصل شرق و غرب است. تنها همین مزیت را اگر لحاظ کنیم، پتانسیلهای اقتصادیمان با هیچ یک از کشورهای جهان قابل مقایسه نیست. حال شما میتوانید به این ظرفیتها منابع خداددای نفت و گاز و معادن انبوه را بیافزایید. در زمینههای بعدی میرسیم به دستاوردها و استعدادهای مکتبی و ایدئولوژیکیمان، که باز دنیایی از خردمندی است. در مرحلۀ بعدی میرسیم به زمینههای فرهنگی و همه اینها فرصتهایی است که ما در اختیار داریم. ولی باز عرض میکنم به نظر من اگر از بنده همانطور که پرسیدید، ده بار هم اگر بپرسید، یا افراد دیگر هم بپرسند؛ نتیجه تغییر نخواهد کرد.
بزرگترین سرمایۀ ما سرمایۀ انسانی است که باید بیش از هر چیز دیگر قدرش را بدانیم و برای استفاده از این ظرفیت عظیم زیر ساختهای لازم را فراهم کنیم. اما از تهدیدها و چالشها که حضرتعالی از بنده پرسیدیدکه «چالشهای فعلی ما و چالشهای آینده ما چه هست و چه خواهد بود؟» من فکر میکنم اگر به همین ماجرا به شکل معکوس نگریسته شود، پاسخ روشن میشود. سخن آن است که اگر همینطور فرصت را از دست بدهیم و از این حجم عظیم سرمایههای انسانی استفاده نکنیم. از سرمایه فرهنگیمان استفاده نکنیم. از سرمایه دینیمان استفاده نکنیم. به جایی خواهیم رسید که شاید دیگر فرصت جبران نباشد. همۀ اینها، چالشهای امروز ما نیز هست. مشکلات امروز کشور را باید در همین راستا نگریست و راه علاج هم استفاده از همین ظرفیتهاست که اگر مورد استفاده قرار نگیرد، نه تنها در آینده، از همین الان مشکلات ما بیشتر از پیش خواهد شد و در آینده نمیتوانیم آن را حل کنیم و این بدان معناست که ما بهنحوی فاتحۀ همه چیز را به دست خودمان بخوانیم.
و اما در بحث مشکلاتی که در این راه وجود دارد، باید گفت که عمدۀ این مشکلات به ناتوانی در ایجاد سیستمهای منسجم بازگشت پیدا میکند.یعنی بعد از گذشت چهل سال اگر بخواهیم یک آسیبشناسی از جمهوری اسلامی داشته باشیم، باید اعتراف کنیم که در مدیریت فرهنگی، در مدیریت مالی، در مدیریت سیاسی و خیلی چیزهای دیگر به یک سیستم منسجم، نرسیدهایم. این سخن را میتوان با بیانی سادهتر نیز گفت. مدیریت کشور ما در زمینههای مختلف وابسته به آدمهایی است که حضور دارند و وجود دارند و تا زمانی که این آدمها هستند، یک اداره ممکن است چرخش داشته باشد، کارا باشد و به لحاظ عملکردی از وضعیت مناسبی برخوردار شود و خدای ناکرده اگر یک روز نباشد، همه چیز بههم میخورد و به هم میریزد و کل تجربه از بین میرود و با آمدن فرد دیگر همه چیز باید از صفر شروع شود.
البته قصد سیاهنمایی ندارم اما ما در فعالیتهایمان نتوانستهایم یک قدم به جلوتر برداریم و بگوییم پلههای قبلی را پیمودیم، این به نظر من مشکل عمدۀ ماست و اگر فکر جدی برای حل این معضل اندیشیده نشود، خود را به شکل بسیار بدتری نشان خواهد داد. سخن آن است که همین شخصمحور بودن کارها سبب شده است که چرخش نخبگانی در کشور انجام نگیرد. و کارها قائم به فرد باشد و اگر به هر دلیلی شخص مورد نظر بازنشسته شود و یا به جای دیگری منتقل شود همۀ کارها معطل میماند و باید از نو شروع شود. این یکی از بزرگترین آفتهای مدیریتی کشور ماست که دلیلش فقدان برخورد سیستمی با کارهاست که تهدید عمدهای را متوجه انقلاب کرده است و تمام عرصههای فکری، دینی، فرهنگی و اجتماعی را تحتالشعاع قرار داده است.
شما به گردش نخبگانی و عدم تجمیع تجربه در سطح مدیریتهای کلان اشاره کردید که باید رفع شود و عمده دلایل استفاده از ظرفیتهای نیروی انسانی و بالفعل درآوردن بقیۀ ظرفیتهای کشور را دراحیای این مهم دانستید. برای رفع این معضل از کجا باید شروع کنیم؟
به نظرم باید به سازو کارهایی بیاندیشیم که دنیا آن را بارها تجربه کرده است. در دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم یعنی دنیای فناوری ارتباطات و اطلاعات خوشبختانه حداقل میتوانیم به درک این مهم برسیم که ساختارها به کلی عوض شدهاند و در حال نو به نو شدن هستند. واضح است که برای دنیای جدید شیوههای مدیریتی سنتی به کار نمیآید و یا لا اقل اینقدر کند است که به گرد تحولات پیش رو نمیرسد. انسان عاقل تحت این شرایط ناگزیر به آموختن دانش حکمرانیهای روز است اما حتی اگر فرصت این دانشاندوزی نباشد، ما برای استفاده از ظرفیت نخبگان، هم بایدآنها را به کار بگماریم و هم در کنار آنها باشیم، تا این تجربیات منتقل شود. نکتهای که رهبری معظم انقلاب هم بدان اشاره دارند و هم روی آن تاکید میکنند که در کارها از ظرفیت جوانان استفاده شود. این کار البته ظرافتها و شیوههای خاص خود را میطلبد که اولین شرط پیروزی در آن صبوری است. یعنی پیران ما باید سعۀ صدر داشته باشند تا توان این ارتباط را بیابند. به هر حال باید بپذیریم که در دنیای پرشتاب کنونی ناگزیر از این مسئله هستیم که به روند گردش نخبگان شتاب مضاعف بدهیم. جهان امروز پیوسته در حال نو به نو شدن است و هر روز تحولی تازه در عرصۀ حتی تعریفها رخ میدهد. تعریفها در اقتصاد عوض میشود. رویکردها در علم تغییر میکند و ابزارهای جدید شیوههای جدیدی را برای زندگی پیشنهاد میدهند و این را ما در زندگی فردی و اجتماعی خود به وضوح میبینیم. پس چرا سعی نکنیم برای ادارۀ بهتر امور از کسانی بهره بگیریم که در کوران این تحولاتند.
سوال این است که چرا با وجود اینهمه تلاش دلسوزان نظام هنوز نتوانستهایم آن ارتباط کافی را با این بخش از نخبگان برقرار کنیم؟
فهم این مسئله البته چندان دشوار نیست. واقع امر آن است که هم دبیرخانۀ نهاد و هم سایر ارگانها همانند معاونت فناوری ریاست جمهوری و بنیاد ملی نخبگان و ... دیگران تلاششان را میکنند و یا حداقل طی این چند سال ما شاهد تلاشهای زیادی بودهایم. اما مشکل ما ساختارهایی است که بتواند این عزیزان را جذب کند و آنها نیز احساس مفید بودن داشته باشند. ما در ایجاد این نوع از ساختارهاست که مشکل داریم. یعنی صاحب آن برنامه مدون نیستیم و یا نبودهایم که چگونه در دنیای جدید از این پتانسیلها استفاده کنیم. آنها را هدایت کنیم و بتوانیم از توانمندی آنها حداکاثر استفاده را داشته باشیم. این ضعف فقط در سطح مدیران تصمیمگیر نیست که تصمیمی بگیرند و قادر به اجرای آن باشند. این ضعف در ایجاد ساختارهای مناسب است که متناسب با دنیای امروز باشد که ما در اجرای آن تا کنون چندان موفق نبودهایم. منتها یکی از تاکیدات من با افرادی که در آن سوی آبها در حال تحصیل و یا تحقیق هستند این است که تحت هر شرایطی به ایران برگردند و این سختیها را به جان بخرند. چون به هر حال همه اهل این سرزمین و این آب و خاک هستیم و باید خودمان این مشکلات را رفع کنیم. بله ممکن است یک نسل برای ایجاد چنین بسترهایی بسوزد و حتی از زندگی ساقط شود اما تمامی این مسایل با نظر به آمال و آرزویی که برای آن سختی میکشیم، می ارزد. میارزد که حتی نابود شویم و این مملکت ساخته شود و آیندگان از آن بهرهمند شوند.
و دربارۀ دهه پنجم انقلاب چه میگویید. عمدهترین تلاشی که در این دهه باید صورت گیرد چه چیزی میتواند باشد؟
من معتقدم که دهه پنجم باید بازگشت به عقلانیت باشد. ما در این دهه باید تلاش کنیم که به آنچه پیشوایان ما و ائمۀ معصوم(ع) بیشترین تاکید را بدان داشتهاند رجوع کنیم. احساسات خوب است. من منکر احساس نیستم، اما آنچه میتواند در روزگار ما و جهان ما سکان این انقلاب را به خوبی هدایت کند و کشتیبان باشد عقل است. ما همچنان که باید به عقلانیت رجوع کنیم باید در تمامی امور قوانینی را وضع کنیم که قابلیت اجرا را به ما بدهد و مسیر را برای ما مشخص کند تا در جایی که اشتباهی رخ داده بتوانیم تشخیص دهیم. دهه پنجم انقلاب باید دههای باشد که در آن از مشکلات درس گرفته باشیم و بدانیم در مسیری که هستیم، خدای ناکرده اگر شکستی پیش آید، تنها ما ضربه نمیخوریم بلکه به قول امام خمینی(ره) اسلام سیلی میخورد. منتها عرضی که در پایان هم باید به آن تاکید شود شرط اول برای پیروزی و استمرار جمهوری اسلامی استفاده از همین ظرفیتهای جوانانی است که به خاطر عدم برنامهریزیهای درست بیشترین سختیها را متحمل میشوند و با وجود شایستگی از چرخۀ کار و تولید و پیشرفت جامعه باز ماندهاند.
گفتگو/ محمد مهدی رجبی