سردار سلیمانی اسطورهی عقلانیت
سردار غلامرضا کرمی از فرماندهان کرمانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از رزمندگان فداکار دوران دفاع مقدس و پس از آن است که سالها در کنار شهید سپهبد قاسم سلیمانی حضور داشته و از نزدیک شاهد منش و رفتار آن شهید بزرگوار بوده است.
سردار غلامرضا کرمی از فرماندهان کرمانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از رزمندگان فداکار دوران دفاع مقدس و پس از آن است که سالها در کنار شهید سپهبد قاسم سلیمانی حضور داشته و از نزدیک شاهد منش و رفتار آن شهید بزرگوار بوده است. او از سال 1358 تا 1365 فرماندهی سپاه پاسداران را در شهرهای بافت، گلباف، جیرفت، کهنوج و کرمان به عهده داشته است. سردار کرمی سپس جانشین حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله شد و در زمان تأسیس قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه توسط شهید سپهبد سلیمانی که وظیفه برقراری امنیت در استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان و جنوب خراسان را به عهده داشته، همچنان قائم مقام آن شهید بوده است. سردار کرمی از 1375 تا 1382 نیز فرماندهی منطقه مقاومت بسیج سپاه استان کرمان بوده است. یک سال بعد که حاج قاسم به تهران و ستاد مرکزی سپاه منتقل شد همچنان دوستی و مراودات سردار کرمی با ایشان ادامه داشت تا زمانی که تقدیر الهی این دو یار قدیمی را از هم جدا کرد.
نحوه ورود شهید سردار سلیمانی به سپاه و حضور در جبهههای دفاع مقدس و رشد ایشان در حد یک فرمانده لشکر چگونه بوده است؟
سردار سلیمانی در سال 1359 وارد سپاه پاسداران شد و در پادگان قدس کرمان مشغول گذراندن دوره آموزشی شد. درست در روز 31 شهریور یعنی روز آغاز جنگ تحمیلی دوره آموزشی ایشان تمام شده بود. فرمانده وقت آموزشی کرمان میگوید که ما از اردوگاه برگشتیم و داشتیم اسلحه خود را تحویل اسلحهخانه میدادیم که اخبار اعلام کرد هواپیماهای عراق فرودگاه مهرآباد تهران را بمباران کردند.
حاج قاسم سلیمانی یک ورزشکار بود و اندام ورزیدهای داشت. این ویژگی در دوره آموزشی خودش را نشان داد؛ زیرا دوره آموزشی نیاز به قدرت بدنی زیاد دارد و طبیعی است که شخص ورزشکار در چنین وضعیتی توان خود را برتر از دیگران آشکار میکند. فرمانده پادگان میگوید طبق تصمیم فرمانده منطقه شش سپاه که شامل استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان و هرمزگان میشد و مرکز آن در کرمان بود، قرار شد تعدادی از نیروهای آموزش دیده انتخاب شوند و به عنوان کادر آموزش و مربی مشغول به کار شوند و یکی از این افراد که بر اساس ویژگیهای جسمانی و تواناییهایش انتخاب شد حاج قاسم سلیمانی بود. در فرصت دیگری هم از تهران اعلام میشود که تعدادی از مربیان برای آموزش تاکتیک به تهران فرستاده شوند که مجدداً ایشان برای این دوره انتخاب میشود. پس از گذراندن این دوره نیز فرمانده پادگان کرمان ایشان را به عنوان مسئول تاکتیک پادگان انتخاب میکند. پس حضور ایشان به سوی مسئولیتهای عملیاتی و مربیگری و نظامی سوق مییابد، نه به سوی امور ستادی یا اداری.
در سال 1360 در ماه رمضان که فعالیت آموزشی تعطیل بوده، تصمیم گرفته میشود تعدادی از مربیان برای آشنایی با وضعیت جنگ و نیز شناخت نیازهای واقعی نیروهای آموزش دیده در جنگ، به جبهه اعزام شوند که شهید سلیمانی به همراه فرمانده پادگان و تعدادی از مربیان به اهواز اعزام میشوند و از آنجا به منطقه کرخه نور معرفی میشوند. بدین ترتیب آنها عملاً در برابر عراقیها قرار میگیرند و با آنها درگیر میشوند. در اینجا ایشان با فرمانده آن منطقه به صورت شیفتبندی هر سه روز یک بار فرماندهی را به عهده میگیرند تا اینکه دست ایشان مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و به بیمارستان منتقل میشود، ولی مجدداً به خط بازمیگردد و خود را به عملیات میرساند. حضور ایشان به عنوان یک نیروی نظامی و در رده فرماندهی جزء، از اینجا آغاز میشود.
در ادامه با مجروحیت شدید فرمانده ایشان، کار فرماندهی به ایشان واگذار میشود و ایشان هم نیروهای کرمانی را که یکی دو گردان بودند مدیریت میکند و کمکم شناخته میشود و این زمینهای میشود که در عملیات ثامنالائمه حضور یابد. این قضایا باعث شد تا پایان سال 1360 فرماندهان وقت مانند شهید حسن باقری و سردار محسن رضایی استعداد ایشان را بشناسند و به ایشان مأموریت دهند که یک تیپ از نیروهای کرمانی تشکیل دهد. ایشان هم به کرمان آمد و با کمک نیروهای کادر سپاه تیپ 41 ثارالله کرمان را شکل داد و به جبهه اعزام شد و در جبهه ادامه کار داد.
چه چیزی ایشان را به جبهه کشاند و ترجیح داد در مقام فرمانده جنگ به فعالیت خود ادامه دهد؟
این برمیگردد به خصلتهای ذاتی ایشان که یکی از آنها شجاعت اوست. من در تیرماه 1359 فرمانده سپاه راور کرمان شدم که زادگاه شهید سلیمانی، روستای قنات ملک، از توابع این شهر است و برادر ایشان هم سرهنگ حسین سلیمانی نیروی من در سپاه راور بودند. لذا منطقه زادگاه ایشان و خانواده و خاندان ایشان را به خوبی میشناسم و با زندگی عشایری و روستایی آنها آشنا هستم. یکی از ویژگیهای زندگی عشایری شجاعت است؛ زیرا عشایر مدام در کوه و بیابان و در شرایط سخت چوپانی و کشاورزی و برخورد با انواع مشکلات و حیوانات درنده و غیره به سر میبرند. لذا عموماً از کودکی افرادی شجاع و نترس هستند. به نظر من شجاعت ایشان به همراه قدرت بدنی و ورزشکار بودن و لطف خداوند که ایشان را در مسیر نظامی و عملیاتی قرار داد، نه در مسیر اداری و ستادی، آن هم در مقطعی که به افراد نظامی و دارای توانایی رزم در برابر دشمن نیاز بود، باعث شد ایشان به یک فرمانده نظامی تبدیل شود و نسبت به دیگران رشد بیشتری نشان دهد و توانایی خود را بروز دهد.
در جنگ هم خصلتها و استعدادهای دیگر ایشان به ظهور رسید. مثلاً در یکی از مصاحبهها گفته بود در همان ابتدا که وارد جنگ شدم و در برابر عراقیها قرار گرفتم احساس کردم ما میتوانیم این دشمن را شکست بدهیم. این نکته خیلی مهمی است. ممکن است فردی در اولین برخورد مرعوب شود و احساس کند نمیتوان در مقابل این دشمن ایستاد. در حالی که نگاه ایشان به جنگ از همان ابتدای ورود، نگاه کسی است که برای شکست دشمن و عقب راندن او برنامهریزی و فکر میکند و وقتی فرمانده میشود فرماندهای است که دشمن خود را شکستپذیر میداند. لذا این ویژگیها ایشان را نسبت به سایر همراهان و همرزمانی که از استان کرمان و استانهای همجوار آن آمده بودند ممتاز و پیشرو میکند.
نکته دیگر به روحیه رزمندگان جنوب شرقی خصوصاً کرمانیها برمیگردد که دور ایشان را گرفتند و با انسجام و همبستگی به فرماندهی ایشان تن دادند و تبعیت محض داشتند و در برابر همه سختیها صبوری فراوانی کردند. اینها باعث شد تیپ ایشان به یکی از تیپهای توانمند سپاه و سپس به یک لشکر قدرتمند تبدیل شود و در همه عملیاتهای دوران دفاع مقدس شرکت کند.
از دیگر ویژگیهای ایشان این بود که ارتباط خیلی خوبی با پشت جبهه داشت؛ یعنی فقط یک فرمانده در جبهه جنگ نبود، بلکه تا فراغتی به دست میآمد به پشت جبهه میآمد و با دوستان و یاران خود ارتباط میگرفت، در تشییع جنازهها شرکت میکرد، در مراسمها به عنوان یکی از سخنرانان اصلی سخنرانی میکرد، از جانبازان عیادت و دلجویی میکرد، به خانواده شهدا سر میزد، در جمعهای گوناگون شرکت میکرد و مردم را تشویق به حضور در جبهه میکرد و .... همانطور که حضورش در جبهه پررنگ بود، به کرمان هم که میآمد حضور پررنگ داشت و یک جریان جبههای راه میانداخت. معمولاً برای کارهای دیگر که برنامهریزی کرده بود وقت کم میآورد، ولی عمده وقت خود را صرف این ارتباطات میکرد و از آن کم نمیگذاشت.
خصلت دیگری که داشت جوشیدن با مردم بود که خیلیها این خصلت را ندارند. در جبهه و در پشت جبهه با رزمندهها میجوشید و قاطی آنها بود و کاملاً مردمی بود. کاملاً دور از تشریفات و بهاصطلاح خاکی بود. مثلاً تا روز آخر جنگ که من همراهشان بودم در اتاق ایشان در مقر فرماندهی لشکر در اهواز که اتاق فرمانده بود و قاعدتاً باید امکانات بهتری میداشت، برای پذیرایی چای از شیشه مربای خالی در اندازهها و شکلهای گوناگون و کوچک و بزرگ استفاده میشد. یعنی هیچ تشریفات خاصی نداشت و حتی درخواست لیوان و استکان برای خود و میهمانان خود نداده بود، مبادا فضایی ایجاد شود که اتاق فرمانده را از وضعیت و فضای حاکم بر دیگر رزمندهها متمایز کند. ارتباطش با مردم و رزمندهها هم بسیار صمیمی و جاذب بود.
بعد از پایان جنگ ایشان چه روندی را طی کرد؟
بعد از جنگ یگانهای لشکر در مناطق خود مستقر شدند و چون عمده نیروهای لشکر کرمانی بودند و استانهای دیگر به صورت کمکی به آن ملحق شده بودند علیالقاعده ستاد لشکر در کرمان مستقر شد و تیپها به برخی شهرستانها منتقل شدند و یک تیپ هم در زاهدان استقرار یافت. در این ایام تا یکی دو سال که لشکر استقرار کامل پیدا کند جنوب شرق کشور با ناامنی عجیبی مواجه بود. کل استان سیستان و بلوچستان و مناطق بسیاری از استان کرمان تبدیل به جولانگاه اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر شده بود. در طول جنگ عمده توان کشور و نیروهای نظامی و انتظامی درگیر جنگ و کمک به جبهه بودند و توجه مسئولان کشور هم به جنگ معطوف بود، لذا اشرار در این منطقه قدرت زیادی گرفته بودند و حتی به مناطق شمالی کرمان و نزدیکی استان یزد رسیده بودند.
برای نمونه در استان سیستان و بلوچستان اشرار به راحتی به مرزبانان و نیروهای سپاه و ژاندارمری حمله میکردند و آنها را میربودند و میکشتند. در یک فقره اشرار حدود 100 نفر از نیروهای تازه آموزش دیده نظامی را که با چند دستگاه اتوبوس در حال انتقال به شهری دیگر در استان بودند دزدیده و کشته بودند. بخشی از این اشرار نیز از سیستان و بلوچستان به کرمان میآمدند و در آنجا به توزیع مواد مخدر و شرارت و ناامنی میپرداختند. هر کدام از این اشرار برای خود تشکیلاتی مسلح راه انداخته بودند و قلمروی داشتند و هر کس را که با آنها درمیافتاد یا مخالفت میکرد و یا در معامله با او دچار مشکل میشدند گروگان میگرفتند یا میکشتند. برخی از اینها از پیش از انقلاب در این منطقه قلمرو فعالیت داشتند و بعد از انقلاب هم به فعالیت خود ادامه داده بودند. برخی از اشرار نیز اهل طایفهای از طوایف منطقه بودند که بیشتر مربوط به جنوب کرمان است. اینها هم افرادی شرور بودند و عدهای را دور خود جمع کرده بودند و محیط را برای مردم ناامن کرده بودند؛ در حدی که شاید 70 الی 80 کاروان مسلح در شهرهای جیرفت و کهنوج وجود داشت و در رفت و آمد بودند و امنیت راهها و شهرها را سلب میکردند.
برای مثال امام جمعه یکی از شهرهای کرمان توسط یکی از گروههای اشرار سیستان و بلوچستان با انگیزه اختلافافکنی میان شیعه و سنی ربوده شد. در موردی دیگر چند نفر چینی که در یکی از معادن منطقه کار میکردند توسط اشرار محلی به گروگان گرفته شده بودند. یعنی این مسائل فقط ابعاد داخلی نداشت و گاهی ابعاد فرامرزی و بینالمللی پیدا میکرد. در برخی مناطق حتی در شمال کرمان، از غروب تا صبح روز بعد تقریباً حکومت نظامی بود و کسی جرأت رفت و آمد نداشت، الا اشرار.
در این ایام مأموریتی به شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی واگذار شد که نیروی زمینی سپاه امنیت جنوب شرق کشور را در استانهای سیستان و بلوچستان و کرمان و جنوب استان خراسان برقرار کند. یک محدودیت هم برای ایشان ایجاد کرده بودند که نیروهای خودی نباید تلفات داشته باشند. یعنی ایشان باید هم با دشمن برخورد میکرد و هم امنیت را برقرار میساخت و هم حداقل خسارت و تبعات داخلی را نیز در پی نمیداشت.
این مأموریت از طرف نیروی زمینی سپاه به ایشان واگذار شد؟
نخیر. از طرف ستاد کل نیروهای مسلح به سپاه و از سپاه به ایشان بود. بعد از پایان مأموریت هم تقدیرنامه از ستاد کل نیروهای مسلح برای ایشان و همکارانشان ابلاغ شد.
در این مقطع ایشان چه فعالیتهایی داشتند؟
آن مقطع، مقطع خاصی بود. ایشان با بهکارگیری نیروهایی که در منطقه داشتند کار را شروع کردند و پاکسازیهای گوناگون منطقهای ظرف مدت چهار سال انجام گرفت. برای مثال یک منطقه را توضیح میدهم. منطقهای بود حد فاصل کرمان تا شهرستان راور که حدوداً 140 کیلومتر به سمت شمال از کرمان فاصله دارد و در ادامه از داخل کویر لوت به استان خراسان جنوبی وصل میشود. ضلع دیگر این منطقه هم شهرستان بم بود در شمال کرمان که آن هم به کویر لوت منتهی میشود. اشرار در این منطقه در ناحیهای به نام میانکوه از توابع راور مستقر شده بودند و همه روستاهای آن منطقه را آلوده و ناامن کرده بودند.
زمانی که حاج قاسم سلیمانی تصمیم گرفت این منطقه را پاکسازی کند در خدمت ایشان با بالگرد بر فراز منطقه رفتیم و از بالا دیدیم منطقه میانکوه مانند یک بازار است و در هر دره آن یک کاروان اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر مستقر شده است. ایشان نظرش این بود که علاوه بر بررسی هوایی باید به شکل زمینی هم وارد منطقه شویم و از نزدیک موقعیت را ببینیم. یک روز توفیق داشتم به همراه ایشان و دو سه نفر دیگر با یک وانت از منطقه بازدید کردیم. ریسک خیلی بالایی هم داشت، ولی ایشان هم انسان ریسکپذیری بود و باید حتماً خودش منطقه را میدید و علاوه بر نیروهای اطلاعاتی و سایر نیروهای انتظامی و امنیتی که کار خودشان را میکردند، خودش باید اطلاعات لازم را به دست میآورد و سپس اقدام میکرد.
به هر حال خدا عنایت کرد و مشکلی پیش نیامد و منطقه را شناسایی کامل کردیم. بعد از آن یگانها را از دو منطقه به این منطقه وارد کرد و پاکسازی انجام شد و میتوان گفت بعد از آن، روستاهای آن منطقه روستاهای آزاد شدهای بودند. بعد از آنکه کل پاکسازی انجام شد حاج قاسم در جایی همه رزمندهها را جمع کرد و برای آنان صحبت کرد. یادم میآید که میگفت شما امروز دل امام زمان (عج) را به دست آوردید و شاد کردید؛ زیرا در یک منطقهای که شیعیان و محبان امام زمان (عج) زندگی میکردند در ناامنی بودند و اشرار بر آنها مسلط بودند.
در مناطق جنوب و کهنوج ایشان کار بزرگتری انجام دادند، چون حجم کار وسیعتر بود. ایشان سران طوایف را جمع کرد. البته همه مسئولان و مقامات استانی و منطقهای و شورای تأمین اعم از استاندار، فرمانداران، نیروهای انتظامی، نیروهای قضایی و ... را بهکار گرفته بود، چون مشکل امنیت منطقه بود و از این طریق سران همه طوایف منطقه را در فرمانداری شهرستان جیرفت جمع کرد. در آنجا برای آنان صحبت کرد. اما قبل از آن یک کار مهمی انجام داده بود تا صحبتهایش مؤثر باشد.
یکی از اشرار خیلی بد و قدر منطقه، اهل ایرانشهر بود و آمده بود از کهنوج همسر اختیار کرده بود و هر دو منطقه را آلوده کرده بود و حدفاصل آن دو شهر هم به سبب ترددهای او و عواملش کاملاً ناامن شده بود و بیش از 100 نفر از نیروهای انتظامی و امنیتی منطقه را در درگیریهای خود شهید کرده بود. سردار سلیمانی ابتدا روی محل استقرار او به نام آورتین از توابع قلعهگنج عملیات کرد. این عملیات شاید برای اولین بار در تاریخ در منطقه انجام میگرفت و حجم آن گسترده بود و ایشان یگانهای لشکر ثارالله را وارد عمل کرد و از هلیبورن هوانیروز سپاه استفاده کرد و منطقه را کاملاً از آن اشرار پاکسازی کرد. این پاکسازی در نهایت منجر شد به اینکه سردار سلیمانی طایفهای را که آن شرور متعلق به آن بود به طور کامل از منطقه جابجا کرد و حدود 60 کیلومتر به جنوب کوچ داد و در آنجا مستقر کرد. این هم در منطقه کرمان و سیستان و بلوچستان و هرمزگان حداقل در سده اخیر سابقه نداشت و خیلی عجیب و بزرگ بود که علاوه بر اینکه اشرار آن طایفه زده شدند و دستگیر و زندانی و اعدام شدند، کل طایفه هم کوچ داده شدند و به نوعی تبعید شدند. خبر این اقدام مثل بمبی در منطقه صدا کرد که چنین قاطعیتی برای حفظ امنیت منطقه اعمال شده و همه دانستند که حاج قاسم این بار آمده که کار اشرار را یکسره کند.
پس از این اقدام بود که آن گردهمایی سران طوایف را صورت داد و برای آنها صحبت کرد. حاج قاسم به آنها گفت: نمیشود که شما سر طایفه باشید و از امکانات و امنیت و نهادها و خدمات جمهوری اسلامی استفاده کنید، ولی وقتی میگوییم طایفه شما اشرار دارد بگویید به ما ربطی ندارد یا ما توان نداریم آنها را جمع کنیم. این برای ما پذیرفتنی نیست. بنابراین مهلتی به شما میدهیم، مثلاً ظرف 10 روز، تا اشرار خود را تحویل دهید، یعنی آنها را مجبور کنید که از کوه پایین بیایند و سلاحهای خود را تحویل دهند و هر کدام مرتکب جنایتی شده یا خونی به گردن دارد مجازات شود و بقیه مورد رأفت قرار گیرند. در غیر این صورت کاری که در آورتین کردیم در مورد شما هم انجام میدهیم.
این را بدانید که وقتی حاج قاسم از موضع قاطع خود برخورد میکرد کسی نبود که تصور کند او دارد شوخی میکند و یا خیلی جدی نیست. شما نمونه آن را در برخورد با داعش در اولتیماتومی که اواخر کار به آنها داد دیدهاید. این همان قاطعیت و روحیه است که ابتدا در جنگ بود و سپس به جنگ با اشرار آمد. فیلمهای آن ماجرا موجود است که اشرار فوج فوج از کوه پایین میآیند و اسلحه خود را تحویل میدهند. جالب این بود که غیر از مسلسلهای سبک و تیربار، برخی از آنها سلاحهای سنگین مانند دوشکا داشتند. همه آنها هم میگفتند ما تسلیم قاسم سلیمانی هستیم.
در یک مدت کوتاهی کل اشرار خود را تسلیم کردند و فقط یکی از آنها خود را تسلیم نکرد و حاج قاسم هم تمامی تهدیدهایی که کرده بود روی طایفه او اعمال کرد تا او هم ناچار به تسلیم شد. تمامی ناامنیها با قاطعیت در این سه استان با کمک و همکاری همه ارگانها و نیروهای رزمنده، ولی با محوریت فرماندهی ایشان، برطرف و تبدیل به امنیت شد؛ آن هم امنیتی پایدار. یعنی ایشان یک پیوست اقتصادی و فرهنگی برای این منطقه ترسیم کرد؛ به این معنا که این افراد تا قبل از این شرور بودند و در کوهها زندگی میکردند و با قاچاق و گروگانگیری و غیره امرار معاش میکردند، اما حالا که میگوییم تسلیم شوید چگونه باید مخارج خود را از راه صحیح تأمین کنند؟ بنابراین الان جمهوری اسلامی باید برای آنها کاری کند.
تدبیر شد بیش از 100 حلقه چاه عمیق برای مردم این منطقه حفر شد و نهادها موظف شدند و پای کار آمدند که برای استفاده از پمپ آب، برقرسانی شود و آبرسانی کشاورزی مدیریت شود و کشاورزان آموزش ببینند و فرهنگسازی مناسب صورت گیرد، لذا کشاورزی رونق گرفت و این افراد به کار گرفته شدند. بنابراین آن حرکت شهید بزرگوار سلیمانی امنیت را تبدیل کرد به امنیت پایدار و زمینههای ناامنی را برطرف کرد و از آن به بعد دیگر چنین ناامنیهایی در جنوب شرق کشور نداشتیم. البته با توجه به ویژگیهای خاصی که آن منطقه و کشورهای همجوار آن دارند بعضاً شرارتهایی انجام گرفته، ولی به آن شکل نبوده و بلافاصله کنترل و برخورد شده است.
بعد از این ماجراها در مقطعی سپاه تصمیم گرفت که سردارسلیمانی به مرکز منتقل شود. تمامی مسئولان استان کرمان جمع شدند و به رهبر معظم انقلاب نامه نوشتند که نگذارید ایشان از کرمان برود. رهبر عزیز هم به دلیل احترامی که به نظر آنها قائل شدند فرصتی را به سردار سلیمانی دادند که مدت بیشتری در کرمان بماند؛ تا اینکه بعد از مدتی ایشان به فرماندهی نیروی قدس سپاه انتخاب شد و به تهران آمد.
سردار! از برخی خصوصیات شهید سلیمانی گفتید. اگر ویژگیهای دیگری از ایشان در نظر شما برجسته و مهم بوده لطفاً به آنها هم اشاره بفرمایید.
همانطور که رهبر انقلاب فرمودند حاج قاسم یک مکتب است. مکتب بودن یعنی چه؟ یعنی صرفاً به یک اسم اکتفا کنیم یا اینکه ایشان دارای خصوصیاتی است که هر کدام از آنها میتواند برای اقشار و طیفهای جامعه ما راهگشا باشد؟ ایشان دو اعتقاد جدی داشت که به نظر من خیلی مهم است. یکی اعتقاد به حاکمیت مطلق خداوند که همه چیز به دست خدای متعال است. به این با تمام وجود اعتقاد داشت که هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدا نیست و اگر در مسیر خدا حرکت کنیم همه قدرتها در خدمت ما قرار میگیرد. این را من در تمامی سالهایی که قریب به سی و هشت سال رفاقت نزدیک و همکاری نزدیکی که با ایشان داشتم خصوصاً دوره قبل از فرماندهی سپاه قدس، از نزدیک مشاهده و لمس کردم.
نکته دیگر اینکه ایشان استقرار و حاکمیت نظام جمهوری اسلامی را کانال اجرایی و مجرای حاکمیت خداوند میدانست و به این هم با تمام وجود معتقد بود و باور داشت. بعضی از ما ممکن است بگوییم که این را قبول داریم، ولی در عمل در تمکین و پایبندی به اصل ولایت فقیه کاستی و کوتاهی داریم. در امتداد این اعتقاد، اصل ولایت فقیه را با محوریت ولی فقیه زمان با همه وجود قبول و باور داشت و پایبند بود؛ چه در زمان حضرت امام (ره) و چه در زمان حضرت آقا حفظه الله. در سی سال گذشته ایشان با ولی فقیه به طور مستقیم و از نزدیک کار کرده بود و ولی فقیه را به عنوان یک حکیم میشناخت و فرامین او را حکیمانه میدانست. لذا خیلی وقتها نقل میکرد: در برخی موارد که نظر من به عنوان متخصص حوزه عملیات و نزدیک به میدان عمل با نظر حضرت آقا تفاوت داشت و من علیرغم نظر کارشناسی و دقیق خودم نظر حضرت آقا را پذیرفتم و عمل کردم، بعداً دیدم که نظر حضرت آقا حکیمانه بوده و همین نظر، درست بوده و باید اجرا میشده است.
حالا ما دوست داریم مثل حاج قاسم بشویم. مثل حاج قاسم شدن یعنی فکر و اعتقاد ما در جهتی که فکر و اعتقاد حاج قاسم حرکت میکرده و عمل میکرده برود.
گفتگو/ داوود صلاحی