نسل جدید عمق تاریخ را نمیداند
برگزاری نمایشگاه آثار «میشل ستبون» در گالری فکه موزه به مناسبت چهل و یکمین سالگرد انقلاب اسلامی در موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بهانهای برای گفتگویی متفاوت با او شد. ستبون که الجزایری تبار است کارنامه درخشانی از پوشش وقایع هنگ کنگ و آلبانی در دههی هشتاد میلادی دارد. این عکاس بینالمللی بابت انعکاس اخراج میلیونها پناه جو در نیجریه، برنده جایزه نخست ورلد پرس فوتو شده است. عکسهای او از ایران شامل تصاویری از انقلاب اسلامی ایران است که در نوفل شاتو و تهران و قم تهیه شدهاند. این مجموعه وقایعی از انقلاب و صحنههایی از دربار را به تصویر میکشد.
با توجه به سوابق درخشان شما در ثبت مصائب آوارگان نیجریه آیا در مورد اتفاقات خاورمیانه کار مشابهی کردهاید؟
من هنوز دارم با جدیت و دقت روی اتفاقات خاورمیانه تعمق میکنم و در همین راستا کتاب جدید من با موضوع افغانستان به زودی منتشر خواهد شد. در طول جنگ ایران و عراق بارها در عراق بودم و در آنجا به عکاسی پرداختم اما در مورد سوریه کم کارکردم، چون خیلی در حوزهی تخصصی من نیست. من سابقهی 50 ساله در پیگیری و ثبت رویدادهای افغانستان دارم و روی آن تجربیات کار میکنم تا بتوانم به آنها عمق ببخشم.
تمام بالا و پایین شدنهای سیاسی چهل سال اخیر افغانستان را مطالعه کردهام ولی حتی در مورد اکنون ایران هم خیلی نمیدانم چون اون اوایل انقلاب به صورت تخصصی و تمام وقت روی حوادث ایران کار میکردم اما الان نه.
نظر شما در مورد گروهکهای تروریستیای که طی ده سال اخیر در خاورمیانه شکل گرفتهاند چیست؟
من هم مثل همه این گروهکها را بهشدت خطرناک میدانم اما بهنظرمن نکته مهم این است که بدانیم که این گروهها همینطوری بوجود نیامدهاند و نتیجهی یک تفکر هستند، باید بدانیم که تا دانهای نکاریم چیزی رشد نمیکند. پاسخ دادن به این سوال که ریشهی این تفکرات از کجاست بسیار مشکل است و به همهی اتفاقات جهان گره میخورد. ما هنوز هم در دورهی استعمارگری قرار داریم، استعمارگری از جنس انگلستان که برای منافع خودش جهان را تقسیم کرد و حتی مفهوم کشور کویت یک اختراع انگلیسی است برای غارت راحتتر نفت منطقه، حتی مرزبندی افغانستان و پاکستان را انگلیس تعیین میکند. برای شناخت افغانستان باید تاریخ را بشناسید، پاکستان را بشناسید. وظیفهی من این است که این اتفاقات را زنجیرهوار بههم متصل کنم. در جوانی فکر میکردم دنیا رو به بهتر شدن است و همه چیز بهتر میشود اما اشتباه میکردم و این تفکرم شکست خورد. زیرا کل منطقه را در زمانی که جوان و دانشجو بودم در سال 1969 بدون هیچ ایدهای گشتهام و 50 سال بعد همه جای دنیا بههم ریخته و این یک فاجعهی بزرگ است. چرا؟ چرا اینطور شده است؟ تنها کشور منطقه که در امان است ایران است.
نظر شما درمورد سردار شهید سلیمانی و ترور ایشان توسط آمریکا و کلا حوادثی از این دست که منطقه را ناامن کرده چیست؟
خیلی دقیق نمیشناختمشان ولی میدانم از تاثیرگذارترین شخصیتهای منطقه بودند. من برای ملاقات با ایشان درخواست دادم و ایشان هم قبول کردند. همچنین میدانم برای ایرانیها بسیار مهم و تاثیرگزار بودند درحالی که خیلی از جوانهای ایران نقش ایشان و ابعاد مختلف شخصیت وی را درک نکردهاند. بهنظر من ترور ایشان توسط آمریکا اقدامی کاملا غیرقانونی است. بر اساس کدام قانون آمریکا از یک کشور دیگر اقدام میکند برای کشتن کسی در کشوری دیگر؟ چه واکنشی جامعه جهانی نشان میداد اگر همین اتفاق برای یک ژنرال آمریکایی یا فرانسوی رخ میداد؟ ایران در کشور همسایه خودش حضور داشت، آمریکا چه توجیهی دارد که هزاران کیلومتر آنطرفتر از خاک خودش در سایر کشورها دخالت میکند؟
اروپا درک نمیکند و واکنشی نشان نمیدهد. من شخصا ملت آمریکا را میپسندم اما دولت سلطهگر آمریکا را نه. من ایرانی نیستم اما کاملا مقاومت مردم ایران را درک میکنم و احترام زیادی قائل هستم برای اینکه میخواهند خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند. بهعنوان یک خارجی میبینم که مردم ایران عمیقا برای تسلط بر سرنوشت خود در مقابله با سلطهگران تلاش میکنند.
به عنوان یک هنرمند سعی میکنم گذشته را به حال پیوند بزنم تا مردم بتوانند بهتر برای خودشان تصمیم بگیرند. انسانها در تصمیمگیری آزادند ولی برای تصمیمگیری بهتر نیاز دارند که گذشتهی خود را بدانند، مشکل این است که مردم دنیا فقط رادیو و تلویزیون را میشنوند بدون اینکه تفکری کنند. نسل جدید عمق تاریخ را نمیداند و همین باعث بسیاری از اشتباهات میشود. اخیرا کتابی در مورد افغانستان نوشتم به اسم «گرانترین دوست من»، داستان در مورد یکی از دوستانم است که به بهای گرانی وارد طالبان شد. من موافق طالبان نیستم و فقط میخاهم نشان دهم که چرا کسانی وارد طالبان میشوند. افغانستان کشوری است که 40 سال است درگیر جنگ است و تصور کنید چهها که نمیشد در این چهل سال کرد.
چرا دوباره به ایران بازگشتید؟
ایران داستان بسیار طولانیای برای من محسوب میشود. عکسهایی که من از انقلاب ایران ثبت کردم عکسهای من هستند ولی این داستانی است که متعلق به مردم ایران است و بهترین راه برای من این است که گذشته را به آنها نشان دهم.
بهتر است کمی به عقبتر برگردیم، زمانی که شما با امام(ره) همراه شدید.
در جوانی وقتی که دانشجوی معماری بودم و میخواستم عکاس شوم اتفاقات ایران در حال وقوع بود، برای من این اولین فرصت بود. کسی فکر نمیکرد حکومت شاه سقوط کند. چون حکومت دیکتاتوری سرکوبگر و خونریزی در ایران برقرار بود. سال 1978 که به ایران آمدم حس میکردم چیزی قرار است رخ بدهد. مردم میخواهند چیزی را تغییر دهند اما وقتی 2 میلیون نفر به خیابان آمدند مطمئن شدم که شاه سقوط خواهد کرد. وقتی در نوفل لوشاتو نزد امام رفتم ده نفر حلقه اطراف ایشان را تشکیل میدادند. چون امام بسیار رفتار ساده و صمیمیای داشتند بسیار جذب شخصیت ایشان شدم. ایشان به من گفتند که باید به ایران بروی چون من مهم نیستم و این مردم در خیابانها هستند که مهمترین نیروی حاضر در صحنه هستند. ایشان همچنین به من گفتند که وظیفهی تو این است که بروی و از انقلاب اسلامی مردم ایران عکس بگیری!
احتمالا عکسهایتان طرفداران زیادی هم پیدا کرد.
بعد از انقلاب چون تصاویر زیادی از شاه در روزهای آخر موجود نبود، با این تصاویر پول زیادی بهدست آوردم، چون عملا عکس دیگری از شاه موجود نبود. مردم آن ظلم را فراموش کردهاند ولی من وقتی عکسها را میبنیم برایم زنده میشود که رژیم شاه چه رژیم خونخواری بود. یکی از تصمیمات من این بود که روی محلههای فقیر نشین ایران متمرکز بشوم چون اینها مهمترین افراد مورد حمایت امام بودند. کسی قبل از این عکسها آنها را ندیده بود و عکسهایی با این کیفیت از آنها وجود نداشت. در ماه نوامبر که امام به عراق تبعید شدند مشکل ویزا بین ایران فرانسه نبود و من به ایران سفرکردم، بسیاری از متفکرین فرانسوی از امام حمایت کردند. در اولین دیدار در جمعی بسیار دوستانه با امام صحبت کردم، گفتند اتفاقات مربوط به ایران را دنبال کردهای؟ خیلی دوستانه و مهربان با من صحبت کردند و از فعالیتهایم پرسیدند. بسیار صمیمی و ساده در باغچه پارچهای پهن کردند، نماز خواندند و دوباره بازگشتند و به ادامهی صحبت پرداختیم. چه کسی فکر میکرد این سادگی بتواند همچنین انقلابی ایجاد کند؟ ایشان انگار یک وظیفهی الهی داشتند و انگار ماموریتی داشتند، البته من عکاس جوانی بودم و نباید خیلی چیزها را میفهمیدم اما تمام اتفاقات سال 79 به بعد را دنبال کردم. باقی عکاسانی که آمدند خیلی زود ایران را ترک کردند ولی من تا انتها ماندم و مقاومت کردم چون مطمئن بودم رژیم ساقط میشود.
حال و هوای مردم ایران در روزهای انقلاب چگونه بود؟
صمیمیت مردم و ارتشیها بسیار برایم جالب بود. مردم مهربان و مهماننواز ایران به من جا و اسکان و غذا میدادند. بیست و هفت هزار عکس از انقلاب جمع کردم و روز به روز مربوط به هر اتفاقی که بودهاند ثبت و تاریخنگاریشان کردم. این علت اختلاف زمانی موجود بین عکسهای من است. من در دوشان تپه هم حضور داشتم و بسیار برایم جالب بود اینکه چرا ارتش مقابلهای بامردم نمیکند و با مردم آنقدر راحت صحبت میکنند. خوشحالی و لبخند پپروزمندانهی امام وقتی که از مرز رد شدیم را از خاطر نمیبرم، وقتی که گفتند ما دیگر در ایران هستیم، وقتی در بهشت زهرا(س) شروع به سخنرانی کردند و با حضور صدها هزار نفر سکوتی مطلق بود، روز حیرتانگیزی بود.
یکی از عکسهایم از محل زندگی امام در قم است، چند وقت پیش بعد از سالها به آنجا برگشتم و بدون پرسیدن آدرس را یافتم ولی آن روح سابق را نداشت.